Wladimir Korolenko
ولاديمير
کارولنکو (مرگ 1921)
نويسندهی برجستهی
روس همزمان با لئو تولستوي و آنتون چخوف و ماکسيم گورکي بود و آنان براي آثارش
ارزش به سزايی قايل بودند.
داستان بدون
پيرنگ (پلات)
چراغها
مدتها پيش در يکي از شبهاي تاريک پاييزي برايم
پيش آمد کرد که با قايق در رودخانهي محزون سيبري شناور شوم. ناگهان در سر پيچ
رودخانه در زير کوههايي تاريک چراغي درخشيد، پرفروغ و شديد و نزديک. در نزديکي ميدرخشيد...
من با شادي گفتم: «خدا را شکر! جايي که شبي در آن بگذرانيم، نزديک است!»
پاروزن
سربرگرداند و از روي شانه به چراغ نگاه کرد و دوباره با بيحالي به پارو زدن
پرداخت: «دوره»
من باور نکردم.
چراغ از ميان تاريکي مبهم بيرون ميآمد و همچنان در پيشاپيش راه ما قرار ميگرفت.
اما پاروزن حق داشت، معلوم شد، واقعاً دور است.
خصوصيت اين چراغهاي
شبانه همين است که بر تاريکي پيروز شوند و نزديک بيايند و بدرخشند و وعده بدهند و
با نزديکي خود انسان را بفريبند، به طوري که چنين به نظر ميرسد، که همان دو سه
ضربهي پارو مسافر را به مقصد ميرساند و راه پايان مييابد، در حالي که راه دور
است...
ما باز مدت زيادي
در رودخانه که همچون مرکب سياه بود، شناور بوديم. درهها و صخرهها شناکنان پيدا
ميشدند و پيش ميآمدند و شناکنان دور ميرفتند و عقب ميماندند و به نظر ميرسيد
که در فضاي بيکران ناپديد ميشدند، اما چراغ پيوسته در برابر ما ايستاده بود و
رنگ به رنگ ميشد و ما را به سوي خود ميخواند. همچنان نزديک و همچنان دور بود...
حالا آن رودخانهي
تاريک که کوهها بر آن سايه انداخته بودند و آن چراغ فروزان، غالباً به ياد من ميآيد.
چراغهاي بسيار پيش از آن و پس از آن با نزديکي خود، بسيار مرا فريفتهاند، در
حالي که زندگي همچنان در کنار همان سواحل محزون در جريان است و چراغها دور هستند و
باز بايد به پارو زدن پرداخت...
ولي با همهي
اينها... با همهي اينها، روشنايي چراغ در پيش است!
No comments:
Post a Comment