زن
قطعهي کوتاه از
فرشته تيفوری
به مناسبت هفتهي
داستان نويسي در بارهي توانمندي زنان
کارگاه نوشتار
در آغاز بيآغازي،
جلوهاي از قدمت
ذاتي ظهور کرد.
و از آن جلوه که
عقل بود، سه چيز زاييده شد:
عشق، زيبايي و
بخشش.
آن جلوه اين سه
را در يک پديده خلاصه کرد
و آن پديده زن
بود.
و زن پاي بر زمين
نهاد.
و زمين که تيره و
باير بود به روشني زيبايي زن روشني گرفت.
و زن زمين را
دوست داشت و ميخواست آن را آبادان کند.
ميخواست که
نهرها جاري شوند
و آبها در جاهاي
آن جمع شده،
درياهاي درخشان
ايجاد شود
و بر روي زمين
درختها برويد
و پرندگان براي
گلها بخوانند.
پس زن دست به کار
شد و به آرايش زمين و خود پرداخت
و زمين را با
زيبايي خود زينت بخشيد.
او زمين را
نگريست و زمين زيبا بود.
هنگامي که ميخواست
راحت بجويد، موجودي را شبيه خويش ديد که در خوابي عميق فرو شده است.
پس دندهي او را
کشيد و هشيارش نمود!
No comments:
Post a Comment