Tuesday, January 13, 2015

Nemayeshnam e aghrab nevesht e khanum e teyfouri

پال تاک
22/11/2013

عقرب
از تيفوری
نمايشنامه برای دو صدا
بازيگران: ميم و دال
دال: چرا قلبم اين چنين سرد شده است؟ چرا من اينگونه سرددلم؟
ميم: از خودت بپرس!
دال: نمي‌دانم، از وقتي که من در آنجا، در خانه‌ي عقرب‌ها زندگي مي‌کنم، فرق کرده‌ام. ديگر آن آدم سابق نيستم.
ميم: تو خوب مي‌داني که عقرب همه چيز را ماهرانه برمي‌گرداند و تحريف مي‌کند.
دال: چرا گذاشتم که مرا برگرداند؟
ميم: نمي‌دانم، اما خودت خواستي!
دال: اما عقرب... عقرب بايد يک مددکار هم داشته باشد. فکر مي‌کنم که سرطان باشد.
ميم: بله، اما تو آن را شناختي، آن ديگر قدرتمند نيست. حالا فقط عقرب مانده است.
دال: اما صفات عقرب چيست؟ با من چه مي‌کند؟
ميم: او ارزش‌هايت را تحريف مي‌کند، همه چيز را سرد مي‌کند و تو را به شدت پريشان مي‌سازد.
دال: پس دوست من کجاست؟ مرد آبها کجا رفته است؟ آن که هميشه مرا ياري مي‌کرد، مرد آبهايم، آيا او براي هميشه رفته است؟
ميم: او مي‌تواند بازگردد، يعني تو مي‌تواني او را بازگرداني، اگر همه چيز را پاک کني.
دال: اگر او بازگردد... اگر مرد آبهايم باز گردد، آيا عقرب خواهد رفت؟ آيا سرطان خواهد مرد؟
ميم: فقط اگر همه چيز پاک باشد.
دال: چگونه همه چيز پاک خواهد شد؟
ميم: با چيزهايي خاص!
دال: با چه چيزهايي؟
ميم: مي‌تواني بيانديشي!
دال: وه که چه سرددل شده‌ام. اگر مرد آبها باز گردد... اگر باز گردد گرم خواهم شد.
ميم: بيانديش تا بيابي!
دال: نمي‌توانم. يک نمونه؟ يک مثال؟
ميم: مثلاً توازني از عشق و خرد. بله، توازني از عشق و خرد.



No comments:

Post a Comment