Wednesday, February 4, 2015

نمایش نامه درخت، قاضی و مقتول نوشته خانم: تیفوری

درخت، قاضي و مقتول
نمايشنامه شنيداری از فرشته تيفوری


نمايش برای سه صدا و باد
بازيگران:
قاضي: (صداي پايين و خشک مرد)
درخت: (صدای بم)
مقتول / جنگلبان: (صداي دورگه مرد)
درتمام طول نمايش صداي خفيف وزش باد که شاخه‌ها و برگ‌ها را به هم مي‌سايد، شنيده مي‌شود.
(چند ثانيه صداي همهمه و صحبت‌هاي درهم)
بعد صداي محکم چکش روي ميز دادگاه.
سکوت
قاضي: متهم، خود را معرفي کنيد!
درخت: سوزني شماره‌ي 622 از رديه سوم کهنسالان
قاضي: مقتول خود را معرفي کنيد!
مقتول: حضور قاضی محترم عرض شود کوچک شما، اخصر خضرايي، 65 ساله، شغل به مدت 45 سال جنگلبان، ساکن کوي افراها.
قاضي: (با لحن پرسش) هميار و دستيار قاتل؟
صدای سوت باد که به خنده ختم مي‌شود.
قاضي (با لحن پرسش): شاهدها؟
درخت و مقتول با هم: بله!
قاضي با صداي بلند: ساکت! مقتول، شاهدين شما کدام‌اند؟
مقتول: اين ده سوزني‌هاي رديف اول.
قاضي: سوزنی شماره 622 آيا شاهد و يا مدارکی داريد؟
درخت: جناب قاضي، شاهدين من هم همين ده سوزني رديف اول هستند، از آن گذشته يک نامه با امضای يک ميليون و نيم واحد دارم که تقديم مي‌کنم.
قاضي (با عصبانيت): اين جا دادگاه است و موضوع، قتلِ عمد است. شاهدينِ قاتل و مقتول که نمي‌شود يکي باشند. شاهدين مجلس را ترک کنند.
صداي همهه و بعد از بسته شدن صداي در چند لحظه سکوت
قاضي: بسيار خوب، نامه يا مدرک خود را بدهيد. مقتول، شرح دهيد چه گونه به قتل رسيديد؟
مقتول: قاضي محترم، دامة سلامته، روز 18 ماه فرجاد از سال فرهيختگان بود. به هنگام پگاه نيم‌کره‌ي خورشيدي به آن سوي زمين، پس از کار سخت روزانه، بساط صحرايي را برپا کردم که چاي نوشيده و ناني به درون کنم. چنان که نشسته بودم، ناگاه... ناگاه... (صدا با گريه توأم مي‌شود، هاي هاي هاي گريه)
قاضي با خشونت: ناگاه چه؟
مقتول: سوزني شماره‌ي 622 بر مغزم فرود آمد. بر زمين‌ام افکند و در هنگام، جانم اين جهان را بدرود گفت و کشته شدم.
قاضي: سوزني شماره‌ي 622 به اين ترتيب شما متهم مي‌شويد که جنگلبان اخضر خضرائي را به قتل رسانده‌ايد. اتهامتان را قبول مي‌کنيد؟
درخت: قاضي محترم دادگاه، اعتراف مي‌کنم که از روي قصد بر سر اخضر فرود افتاده و با اراده‌‌ي خود از طرف جامعه‌ي درختان جنگلي او را کشته‌ام.
قاضي: موضوع را دقيق شرح دهيد و کلمات را شمرده ادا کنيد.
درخت: جناب قاضيِ دادگاهِ عاليِ جوهرينِ زيرين! جنگلبان اخضر خضرايي به حساب عمر ما درختان، چند روزی بود که در جنگل مشغول به کار شده بود. اما... اما...
قاضي: اما چه؟
درخت: اما تنها عمل عمده‌اي که انجام مي‌داد، بريدن شاخه‌ها و زدن درخت‌ها از بيخ و بن بود. تحمل جنايات او را خيلي کرديم و هرچه به او گوشزد مي‌کرديم، توجه نمي‌کرد. از باد هم خواهش کرديم، اما اخضر به سخن باد هم اعتنايي نکرد. تا اين که يک بار يک جنايت بزرگي مرتکب شد.
قاضي: توضيح دهيد، چه جنايتي؟
درخت: آقاي قاضي محترم، اخضر تمام سوزنی‌هاي کوچک را براي فروش از بُن بريد. آن وقت بود که همه‌ي درختان از باد ياري طلبيدند.
قاضي: باد، در اين باره چه می‌گوييد؟ درست است که با شدت وزيده و با قواي زياد سوزنی 622 را بر سر جنگلبان اخضر خضرائي کوبيديد؟
صداي سوت باد که به خنده ختم مي‌شود.
قاضي: مي‌‌بينم که در اين طومار يک ميليون و سيصد و پنجاه و شش امضاء جمع شده. جنگل‌بان اخضر خضرائي، به شما اتهام وارد شده است که درختان نوجوان را از بن و ريشه براي فروش بريده‌ايد، در دفاع از خود چه می‌گوييد؟
مقتول: قاضي محترم دادگاه، تمام سوزني‌هاي رديف اول، شاهدند که سوزني 622 من را به قتل رسانده است.
قاضي: به سؤال پاسخ دهيد! پرسيدم در مورد اتهامي که سوزني و ساير واحدها به شما مي‌زنند، چه دفاع و دليلي داريد؟
مقتول: اما قاضي محترم دادگاه، شاخه‌هايي که زدم، همه خشک و بي‌فايده بودند. درختاني که بريدم، مريض و توخالي شده بودند.
درخت: اِي اِي....
قاضي: ساکت! پرسيدم، در مورد بريدن سوزني‌های نوجوان چه دليلي داريد؟ 
جنگلبان: جناب قاضي، آنها را اصلاً براي کُشتن کاشته بودم!
صداي بلند همهمه با سوت باد
صداي چکش دادگاه
قاضي: ساکت!
چند لحظه سکوت
قاضي: باد! از جلسه خارج شويد.
(صدای باد بسته مي‌شود)
قاضي: سوزني شماره‌ي 622، شما جنگلبان را به قتل رسانده‌ايد. اما چون به عنوان نماينده‌ي رده‌هاي مختلف از جنگل زيرين و زبرين و به دفاع از همنوعانتان مرتکب اين عمل شديد، مجازات شما طبق اساسنامه‌ی قوانين همياري، پاراگرف شماره‌ی 25، مشمول تخفيف شده، به صورت عمومي و برای کليه‌ی درختان جنگل فوق الذکر اجرا خواهد شد.
صداي چکش روي ميز دادگاه
قاضي: پرونده بسته شد. اتمام جلسه را اعلام مي‌کنم.   

   

No comments:

Post a Comment