Wednesday, September 9, 2015

خواب نیمروز نوشته خانم دانش

آخرین خواب نیمروز
احمد بببین بببین من امروز تمام جورابها و فالهامو فروختم.
آره علی،گلهای منم تموم شده ،الانم دیگه سرظهره و هوا خیلی گرمه میگم ها اول بریم یک جا بخوابیم تا عصر که هوا خنک بشه بعد دوباره جوراب و گل بیاریم واسه فروش.
آره احمد بیا بریم اونجا سرپیچ زیر اون درختها که سایه بزرگی دارن،اوه علی بببین این کارتنه مال یخچال ساید بای سایده چقدربزرگه عین یک اتاق می مونه ،بیا اینم بیریم زیر درخت و توش بخوابیم.
احمد چقدر داخل این کارتن خوبه ها و بعد پولی های فروش امروزش را با شادی از جیب در آوردند و شروع به شمردنشان کردند هر دو خوشحال بود و چشمانان ازشادی برق میزد ،دیگه وقتی شب به خانه برمی گشتند می توانستند پول اجاره خانه اشان را بدهند و داروهای پدر علی را هم  بخرند.
احمد و علی پسرخاله بودند احمد 12 ساله و علی 9 ساله بود.احمد که پدرش دوسال پیش از داربست افتاده بود و فوت شده بود و او مجبورشده بود که هم کار کند و هم شبانه درس بخواند ،علی هم که از چهارماه پیش که ریه های پدرش به خاطر کار در کارگاه ریسندگی عفونت کرده بود وخانه نشین بودو مجبورشده بود پابه پای احمد سرچهارراهها دست فروشی کنند.باهم شریک بودند هر چه می فروختند آخر شب پولهاشونو نصف می کردند قرارگذاشته بودند تا آخر دانشگاه درس بخوانند و یک شرکت شراکتی باهم راه بیندازند.
صدای شادی شان از داخل کارتن به گوش عابرین می رسید ،احمد پولها را بعد ازشمردن با خوشحالی به طرف جیب  شلوارش برد،در یک لحظه انگار زلزله آمد خانه کارتنی برسرشان آوارشد همه جا تاریک و سیاه شد،پولها درزمین پخش شدند.
صدای آژیرآمبولانس همراه با همهمه مردمانی که دور کارتن جمع شده بودند به گوش می رسید.
نیسان آبی رنگی چند قدم جلوتراز خانه کارتنی به تنه درخت خورده بود ومتوقف شده بودو خون  کاپوت ماشین و شیشه هایش را رنگین کرده بود،راننده با صدای لرزان به پلیس می گفت من من سرپیچ که رسیدم دیدم کنترل ماشین از دستم در رفته و ترمز نمی گرفت ماشینو به درخت کوبیدم تا باماشینهای دیگه تصادف نکنم .
 چراغهای خانه های شهر کم کم روشن می شدند ،پزشک اورژانس آمبولانس ملحفه سفید را روی جسم احمد کشید و علی را روی برانکارد گذاشتند .
صدای دورشدن آژیر آمبولانس ،همراه با صدای جاروی رفتگر شهرداری که کارتن های خونی را جارومی کرد در امتداد شب شینده میشد .


No comments:

Post a Comment