Friday, July 18, 2014

رقص نوشته خانم طیفوری


پال تاک 10/3/2014
رقص
فرشته تيفوري

کنار درياچه ايستاده بودم. نور ماه روي موج‌هاي کوتاه مي‌رقصيد و به بالا و پايين مي‌رفت و پيچ و تاب مي‌خورد. در ميان موج‌ها خودش مي‌شد و باز از آنها بيرون مي‌جهيد. حرکاتي عاشقانه. ماه با آب عشق مي‌ورزيد.
شب و ماه و آب و من تنها در کنار درياچه و يک جهان عشق و شيفتگي.
مدتي به اين مهرورزي نگريستم. طبيعت عجب بازي‌ها دارد!
به شوق آمدم، سبک شدم، سبک‌تر و خيلي سبک بر روي آب آمدم. آنجا که نور ماه با امواج، بازي عاشقانه داشت، و من بر روي آب‌ها ايستادم و نور ماه بر پيکرم تابيد. و من روي موج‌ها و با آنها چرخيدم و چرخيدم و آنقدر چرخيدم که جسمم رها شد. با نور ماه پرواز کردم و سيمگون شدم و به ماه رسيدم و روي انوارش پاي گذاشتم.
از بي‌نهايت صداي آواز عاشقي در هستي مي‌پيچيد که مي‌خواند:
در ازل پرتو حسنت ز تجلي دم زد
عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد.
بر شوقم افزوده شد و چرخيدم و چرخيدم و باز هم چرخيدم، تا هيچ شدم و ديگر نبودم.


No comments:

Post a Comment