Friday, April 17, 2015

freshteh va koh khnume teyfouri



کوه و فرشته
نمايشنامه‌ی شنيداري براي دو صدا
از تيفوري

آهنگ ملايم اما خيلی بم و کشيده، يک نواخت.
کوه: کجا می‌رويم؟
فرشته: به گلستان.
کوه با حيرت و صدای بلند: به گلستان؟
فرشته: آری به گلستان.
کوه: چرا؟
فرشته: اولاً همه به آنجا می‌روند. در ثاني تو خيلي سنگيني.
کوه: من کوهم!
فرشته: آري تو کوهی. اما کوه‌ها هم به گلستان می‌روند.
کوه: در آنجا ... در آن جا چه خواهد شد؟
فرشته: در آن جا به پايان می‌رسيم، تمام می‌شويم.
کوه با غم: آه، آه.
سکوت
موسيقي تکرار مي‌شود.
کوه: من خيلی غمگينم.
فرشته: سنگينی‌ات را بيش از اين مکن!
کوه: کمی آرام‌تر برو.
فرشته: بار تو گران است و مرا ياراي تحملي بيش از اين نمانده است. بايد به گلستان برسيم.
کوه: من می‌ترسم.
فرشته: سنگيني‌ات را بيش از اين مکن!
کوه: با من خواهي بود؟ با من خواهي ماند؟
فرشته: با تو خواهم بود، اما...
کوه: اما چه؟
فرشته: اگر بشود، با تو نخواهم ماند.
کوه: ميلرزم.
فرشته: سنگينی‌ات را بيش از اين مکن، بالهايم ياراي حملِ بيش از اينِ تو را ندارند. مي‌بيني که قوايشان به تدريج از دست مي‌رود.
کوه: آه، بله، دوستت دارم.
فرشته: بيهوده مي‌گويي.
کوه با گريه: مي‌بينی که مي‌گويم، دوستت دارم.
فرشته: بيهود گفتی. دوستي را نثارکردن لازم است.
کوه: من نثار کردم.
فرشته: تو سنگين کردي.
کوه: چه مي‌توانم بکنم؟ تو بگو چه کنم؟
فرشته: ديگر دير است و به گلستان چيزي نمانده است.
کوه: از کجا مي‌روي؟
فرشته: از لايه‌هاي بسيارِ زمان‌ها گذشته‌ايم. چند لايه ديگر نيز باقي است، فقط چند لايه.
کوه: تو را به خدا، تو را به هرکس که می‌پرستي، آرامتر برو.
فرشته: اين است، دوستي تو؟ حمل طولاني در لايه‌ها؟ سنگيني رو به افزايش؟ مرا ديگر ياراي حمل تو نيست.
کوه با گريه: من چکنم؟
فرشته: آن را ديگر نمي‌دانم، اگر تو را جا بگذارم، در غمت مي‌پوسي، در لايه‌اي از زمان.
کوه: گريه.
فرشته: آنگاه شايد من از جهان بي‌جهاني شادماني کنم.
تکرار موسيقي در انتهاي نمايشنامه
 

No comments:

Post a Comment