صدایی از جنس خاطره
داستانی در ۱۰ دقیقه
نوشته شده در جلسه مجازی کارگاه تجربه داستان کوتاه بااستادی آقای دوانی
صدای موزیک رمانتیکی فضای نیمه روشن و عاشقانه اتاق را پر کرده بود…
مرد جورابهای پشمی زن را از پای او درآورد ..پاهای زن خوشتراش و زیبا بودند….مرد با عشق و مهربانی تمام آنها را بوسه باران کرد و نوازش کرد … زن موهای بلند مرد را بوسید و بویید …. جانهایشان در التهاب عشقی عمیق میسوخت….
اندام زن هنوز ، اندام زیبا و شکننده ی همان رقصنده زیبای باله ای بود که روی صحنه ، تحسین هر بیننده ای را برمیانگیخت ..
زن شرمگین چشمها را بست و نام مرد را تکرار کرد:
ـ پدرام…پدرام....
غیر از صدای موزیک رمانتیک ، صدای ممتد دیگری از جنس اندوه و خاطره در جان مرد و زن ، میپیچید و تکرار میشد: صدایی از ورای گذشته ای دور. صدای ترکش خمپاره ها! ... صدای زن جوان زیبایی که برای کمک به زخمی های جنگ به بیمارستان رفته بود و ناگهان فریاد زده بود : ـ آخ سوختم سوختم!….
و مرد، که آنروزها در همان بیمارستان پزشک بود و از ان پس با زن مانده بود!
مرد زن را در آغوش کشید و نجوا کرد ملوس زیبای من … زن به سبکی بال یک شبپره به گردن او آویخت و زمزمه کرد : ـ عزیزم عزیزم...
مرد زن را با دقت و ملاطفت فراوان از صندلی چرخدارش بلند کرد و بر تختخواب نهاد....
سیدنی
۸ / ۳ / ۲۰۱۴
No comments:
Post a Comment