Friday, July 18, 2014

صدایی از جنس خاطره نوشته خانم مدادرنگی


صدایی از جنس خاطره


داستانی در ۱۰ دقیقه

نوشته شده در جلسه مجازی  کارگاه  تجربه داستان کوتاه بااستادی آقای دوانی 




صدای موزیک رمانتیکی فضای نیمه روشن و عاشقانه  اتاق را پر کرده بود… 

مرد جورابهای پشمی زن را از پای او درآورد ..پاهای زن خوشتراش و زیبا بودند….مرد با عشق و مهربانی تمام آنها را بوسه باران کرد و نوازش کرد … زن موهای بلند مرد را بوسید و بویید …. جانهایشان در التهاب عشقی عمیق میسوخت….
اندام زن هنوز ، اندام زیبا و شکننده ی همان رقصنده زیبای باله ای بود که روی صحنه ، تحسین هر بیننده ای را برمیانگیخت ..

زن شرمگین چشمها را بست و نام مرد را تکرار کرد:
 ـ پدرام…پدرام....

 غیر از صدای موزیک رمانتیک ، صدای ممتد دیگری از جنس اندوه و خاطره  در جان مرد و زن ، میپیچید و تکرار میشد:  صدایی از ورای گذشته ای دور. صدای ترکش خمپاره ها! ... صدای زن جوان زیبایی که برای کمک به زخمی های جنگ به بیمارستان رفته بود و ناگهان فریاد زده بود : ـ آخ سوختم  سوختم!….

و مرد، که آنروزها در همان بیمارستان پزشک بود و از ان پس با زن مانده بود!
مرد زن را در آغوش کشید و نجوا کرد ملوس زیبای من  …  زن به سبکی بال یک شبپره به  گردن او آویخت و زمزمه کرد : ـ عزیزم عزیزم...

مرد زن را با دقت و ملاطفت فراوان از صندلی چرخدارش بلند کرد و  بر  تختخواب نهاد....
سیدنی

۸ / ۳ / ۲۰۱۴ 

No comments:

Post a Comment